ریچارد اتینگهاوزن[۱] (Richard Ettinghausen) که در شهر فرانکفورت[۱۰] آلمان زاده شده بود، تحصیلاتش را در رشته‌­های تاریخ اسلام، زبان­‌شناسی، و تاریخ هنر در دانشگاه یوهان ولفگانگ گوتۀ[۱۱] فرانکفورت به پایان رساند. اتینگهاوزن در سال ۱۹۳۱ از رسالۀ دکتری‌­اش با موضوع «اشارات ضد کفر در قرآن»[۱۲] دفاع کرد و پس از آن به مدت دو سال در بخش اسلامی موزۀ کایزر فردریش[۱۳]برلین دستیار ارنست کونل[۱۴] شد. با ظهور حکومت نازی در آلمان، در سال ۱۹۳۳، نخست راهی کمبریج[۱۵] انگلستان شد و در همان­جا آرتر پوپ[۱۶] را ملاقات کرد. یک سال بعد با حمایت پوپ خود را به ایالات متحدۀ امریکا رساند. فرصت غنیمتی که در ایالات متحده برای اتینگهاوزن ۲۸ساله پیش آمد، دستیاری ارنست هرتسفلد[۱۷] و عضویت در مؤسسۀ مطالعات پیشرفتۀ پرینستون[۱۸] بود. در طول ده سال پس آن، او در درون و پیرامون دانشگاه­‌ها و مؤسسات پژوهشی امریکا کار می­‌کرد. در سال ۱۹۳۷-۱۹۳۸ در دانشگاه نیویورک درس داد و در همان سال شهروند امریکا شد. از ۱۹۳۸ تا ۱۹۴۴ بر کرسی استادی دانشگاه میشیگان[۱۹] نشست و در همان­جا کوشید برنامه‌­ای برای آموزش زبان فارسی، که بسیار بدان علاقه داشت، تعریف و اجرا کند. پس از آن، تا سال ۱۹۶۷ موزه‌­دار ارشد نگارخانۀ هنر فریر در واشنگتن دی­سی[۲۰] بود. در دورۀ ده‌­سالۀ ۱۹۶۰-۱۹۷۰ هم بار دیگر به تدریس در دانشگاه نیویورک بازگشت و هم‌زمان مشاور ارشد بخش اسلامی موزۀ متروپولیتن شد.

در نیمۀ نخست سدۀ بیستم تحلیل­‌های فرهنگی در مطالعات هنر اسلامی چندان رایج نبود. هدف اصلی بیشتر مورخان هنر اسلامی در این زمان به­‌دست دادن روایتی مبتنی بر تسلسل تاریخی و قیاس­‌های سبک­‌شناسانه برای انتساب یک اثر به شخص یا دوره­‌ای خاص، و در نهایت بررسی کیفیات فُرمی و ظاهری آثار بود. تشریح مفهوم دقیق یک شیء یا یک ساختار هنری، آن­چنان­که در سیاق تاریخی و فرهنگی‌­اش شناخته شود، غالباً ضرورت و اهمیتی ثانوی داشت. اما از حدود دهه­‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ زمینه برای ظهور رویکردی محققانه­‌تر و دقتی بیشتر در تفسیر مفهومی آثار هنر اسلامی مهیا شد. سهم زیادی از انگیزۀ پنهان در پس این رویکرد تازه، برآمده از مطالعات شمایل‌­شناسی[۲] نوظهور در بین گروهی از اندیشمندان پیشتاز اروپایی بود.

چهرۀ تازه و پایه‌گذار سنخ جدید مطالعات شمایل‌شناسانه آبراهام موریتس واربورگ[۳]، معروف به ابی واربوگ (۱۸۶۶-۱۹۲۹)، استاد آلمانی تاریخ فرهنگ و هنر بود که مؤسسه و کتابخانه‌ای خصوصی برای مطالعات فرهنگی[۴] در هامبورگ[۵] دایر و تحقیقاتش را بر دانش شمایل‌شناسی متمرکز کرد. واربورگ حلقه‌ای از محققّان و اندیشمندان جوان آن روزگار را در مؤسسه‌اش گرد آورد که بعدها به حلقۀ واربورگ شهرت یافتند. شاخص‌ترین چهره‌های این حلقه فریتس ساکسل[۶]، ارنست کاسیرر[۷]، اروین پانوفسکی[۸]، و ماکس واربورگ[۹] بودند. با آن­که ریچارد اتینگهاوزن (۱۹۰۶-۱۹۷۹) ارتباط مستقیمی با فعالیت­‌های حلقۀ واربورگ نداشت، به نظر می­‌رسد که در دهه‌­های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ از فضای فکری اعضای این گروه تأثیر گرفته بود.

اتینگهاوزن در دهۀ ۱۹۴۰ به مبحث شمایل­‌شناسی علاقه­‌مند شد و همین علاقه او را به نوشتن چندین مقاله دربارۀ شمایل‌­شناسی آثار هنر اسلامی کشاند. با نوشته‌­های اتینگهاوزن، مبحث شمایل­‌شناسی اسلامی در مطالعات هنر اسلامی جایگاهی برجسته یافت. به زعم عموم صاحب­‌نظران، تفاسیر اتینگهاوزن از ماهیت اشیاء نفیس اسلامی انقلابی در مواجهه با مصداق‌­ها و مفاهیم هنر اسلامی پدید آورد. مقاله‌­ای که او در سال ۱۹۴۳ دربارۀ «دیگچۀ بوبرینسکی»[۲۱] محفوظ در موزۀ آرمیتاژ[۲۲] نوشت، به گفتۀ الگ گرابار[۲۳]، که از نزدیک­‌ترین شاگردان و همکارانش بود، رویکردی کاملاً متفاوت را نسبت به اشیاء اسلامی نشان می‌­داد. در اینجا اتینگهاوزن با کاربست همزمان روش‌­های شمایل‌شناختی، کتیبه‌­شناختی، و تحلیل­‌های سبکی، این شیء را به سندی از حیات اجتماعی مسلمانان تبدیل کرد و آن را با حضور اصیلش در سدۀ ششم/ دوازدهم شناساند نه با جایگاه نمایشگاهی­‌اش در قرن بیستم.

اتینگهاوزن که بنا به گفته­‌ها مردی بلندقامت و مصمّم و در عین حال شوخ­‌طبع و خوش­‌رو بود، در سنت موزه‌­داری آلمانی قدم به عرصۀ تحقیق نهاد. در دل این سنت، شخصیت حرفه­‌ای او زیر سایۀ مردانی چون ویلهلم فون بوده[۲۴]، فردریش زاره[۲۵]، و ارنست کونل شکل گرفت که همگی سابقۀ کاری مشخصی در موزه‌­داری برلین داشتند. به‌­یقین اتینگهاوزن این مردان و کار آنها را خوب می­‌شناخت و ایده‌­های آنان را عمیقاً درک می­‌کرد. اما خطایی جدی است که گمان کنیم او به­‌راحتی در ظرف این سنت جا می­‌گیرد. سنت موزه‌­داری آلمانی در زمینۀ هنر اسلامی و جریان­‌های پژوهشی­ مرتبط با آن، روی هم رفته بی­‌روح‌­تر از آن بود که الهام‌­بخش اتینگهاوزن شود. هم­چنان­که در آثار کسانی چون زاره، کونل، و بعدتر کورت اردمن[۲۶] می­‌شود دید، این سنت بیش از اندازه درگیر جزئیات کم­‌اهمیت در باب این یا آن شیء است.

در مقابل، اتینگهاوزن از غریزه و شعور یک کاشف بهره داشت تا یک ثبت‌­کنندۀ اطلاعات. به باور رابرت هیلن­برند[۲۷]، «رک و راست باید گفت که در کنار او این دیگران کم­‌هوش به نظر می­‌رسیدند». او به لحاظ فکری اشتراکات بسیار بیشتری با ارنست هرتسفلد و، به صورت عمومی­‌تر، با سنت نظریه­‌ساز و اشاعه­‌دهندۀ کنکاش‌­های فکری در تاریخ هنر داشت؛ و این همان سنتی بود که از جانب بسیاری از دیگر تاریخ­‌هنرنگاران مهاجر آلمانی در دهۀ ۱۹۳۰ نمایندگی شد.

کلید پسندهای پژوهشی اتینگهاوزن را شاید بتوان در ادای احترام بلندنظرانه‌­ای یافت که نثار ارنست کونل کرده است. او در ستایش کونل بر این نکته انگشت نهاده که «طیف گسترده‌­ای از موضوعات شامل همۀ شاخه­‌های هنر اسلامی، از اسپانیای مغربی تا هند اسلامی و همۀ عرصه­‌هایی که به هر شکلی با هنر اسلامی در ارتباط است. پژوهش­‌های اصیل، &#۸۲۳۰; روحیۀ پیشرو، &#۸۲۳۰; توانایی کم­‌نظیر نفوذ در جوهرۀ موضوع، &#۸۲۳۰; و نگارش آثاری عمومی به شیوه­ای قابل­‌فهم و برانگیزاننده». همۀ این­ها را با انصاف و صداقت بسیار بیشتر، می‌­توان صفاتی برای دستاوردهای پژوهشی خود اتینگهاوزن در نظر گرفت.

اتینگهاوزن انس و علاقه­‌ای خاص به زبان فارسی داشت و در اوایل دهۀ ۱۹۴۰ به یادگیری آن کمر بسته بود و سخن گفتن به این زبان را خوش می­‌داشت. شایستۀ یادآوری است که او فاقد بسیاری از تجربیاتی بود که آن روزها بخشی از ساخت­‌مایۀ فکری مورخان هنر اسلامی را شکل می­‌داد؛ از جمله کار باستان­شناسی میدانی، بررسی­ آثار معماری، سفرهای گسترده در جهان اسلام، و حضور درازمدت در یکی از کشورهای اسلامی. بنابراین، نقاط قوّت او در مقام یک موزه­‌دار، با خلأهایی از این دست به تعادل می­‌رسید. همچنین اتینگهاوزن در طول دوران فعالیتش تنها دو کتاب کامل دربارۀ هنر اسلامی نوشت، آن هم با دو موضوع کاملاً نامرتبط: یکی کتاب اسب تک­‌شاخ[۲۸] (۱۹۵۰) با موضوع شمایل‌شناسی اسلامی، و دیگری کتاب نقاشی عربی (۱۹۶۲) که بعد از حدود شصت سال از زمان انتشار همچنان از تحقیقات اصیل و کارآمد دربارۀ هنر تصویرگری اسلامی است. همکاری بیست­‌سالۀ او با دستیارش الگ گرابار در تألیف کتاب هنر و معماری اسلامی، ۶۵۰-۱۲۵۰[۲۹] هم با مرگ او در سال ۱۹۷۹ ناتمام ماند و او فرصت نیافت که آخرین دیدگاه‌­هایش را در آن اعمال کند. دیگر کتاب او، از بیزانس تا ایران ساسانی و جهان اسلام (۱۹۷۲)، هم حاوی مقالاتی مجزا در قالب کتاب بود. در عوض قدرت قلم تحلیل‌گرش را در نگارش مقالات متعدد نمایان کرد. از آنجا که ذهن او غالباً درگیر مسائل خاص در مورد اشیاء خاص بود، طبیعتاً قالب مقاله برای تمرکز بر جزئیات معنایی هر شیء کارآمدتر می­‌نمود. بر این اساس، میراث اصلی او در مطالعات هنر اسلامی را باید در همین مقالاتش جست. این مقالات سندی است بر شناخت عمیق و زودهنگام او از اهمیت شمایل­‌شناسی در هنر اسلامی که تا پیش از آن کسی جسارت مطرح­‌کردنش را نداشت. بیهوده نیست که گسترۀ خاص تخصص و دیدگاه­‌های اتینگهاوزن هر کس را به ادای احترامی دائمی نسبت به او وادار می‌­کند.

سخنرانان سمپوزیوم بیزانس و ایران ساسانی، ۱۹۷۰. از چپ به راست، عرفان شهید،دیوید بیوار، اوریل کامرون، فیلیپ گریرسون، آندریاس آلفولدی، ریچارد اتینگهاوزن، الیاس جی بیکرمن، ریچارد فرای (نشسته)

لینک‌های مرتبط

https://iranicaonline.org/articles/ettinghausen

http://worldcat.org/identities/lccn-n۷۹۰۵۶۰۰۰

پی‌نوشت

[۱]. Richard Ettinghausen

[۲]. Iconology

[۳]. Abraham Moritz Warburg (Aby Warburg)

[۴]. Die kulturwissenschaftliche Bibliothek Warburg (KBW)

[۵]. Hamburg

[۶]. Fritz Saxl

[۷]. Ernst Cassirer

[۸]. Erwin Panofsky

[۹]. Max Warburg

[۱۰]. Frankfurt am Main

[۱۱]. Johann-Wolfgang Goethe University

[۱۲]. Qur’anic references to anti-paganism

[۱۳]. Kaiser-Friedrich Museum

[۱۴]. Ernst Kühnel

[۱۵]. Cambridge

[۱۶]. Arthur Pope

[۱۷]. Ernst Herzfeld

[۱۸]. Institute for Advanced Study at Princeton

[۱۹]. University of Michigan

[۲۰]. Freer Gallery of Art in Washington D.C.

[۲۱]. Bobrinsky ‘Kettle’

[۲۲]. Hermitage Museum

[۲۳]. Oleg Grabar

[۲۴]. Wilhelm von Bode

[۲۵]. Friedrich Sarre

[۲۶]. Kurt Erdmann

[۲۷]. Robert Hillenbrand

[۲۸]. The Unicorn: Studies in Muslim Iconography

[۲۹]. The Art and Architecture of Islam ۶۵۰-۱۲۵۰

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *